میخوآهم برآیـت تَنهــــایی رآ مَعنــی کنمـ !
در سآحِلــ کنار دریــآ ایستاده ای , هوای سَرد, صدای مـُـوج
اِنتــــظار اِنتــــــظار اِنتظـار....
بـــِ خودَتـ می آیی...
یادت می آید نه کَســـی استـــ که از پُشتــ بـَغلتــ کُند
نـَ دَستیــ که شانــــه هایتــ رآ بـگیرد
نـَ صِدآیــیـ که قشنــگــ تـَر از صدآی دریــــآ بآشـد..!.
اِسـمـ ایـن تـَنـهــآیـیــ اَستــ
سیگارت را پشت دست من خاموش کن
بگذار این داغ نشانی باشد
برای دیگر دل نبستن ها
عشق اگر عشق باشد ؛
هم خنده هایت را دوست دارد ،
هم گریه هایت را ….
هم شادی ات را دوست دارد ؛
هم غم هایت را …
هم لحظه های شادابی ات را می پسندد ،
هم روز های بی حوصلگی ات را …
هم دقایق پر ازدحامت را همراهی میکند ،
هم دقایق تنهایی ات را …
عشق اگر عشق باشد ،
هم زیبایی هایت را دوست دارد ،
هم اخم هایت را در روزهای تلخی …
هم سلامتت را می پسندد ،
هم روزهای گرفتاری و بیماری همراهی ات می کند …
عشق اگر عشق باشد ،
با یک اتفاق ،
تو را تعویض نمی کند ،
همراهی ات می کند تا بهبود یابی …
عشق اگر عشق باشد ،
هر ثانیه دستانش در دستان توست ،
در سختی و آسانی …
تا ابد
چــ ـﮧ جـمـلـ ـﮧ ﮯ غـریبـ ﮯ ســت
"فـرآمـפּشـت میـڪنمـ"
وقتــ ﮯ تآ آפֿـــر عـمـ ـرت
بــــآ یـآﬤ او زنـــدگـ ﮯ میـڪنـ ﮯ!!
دِلـتـَنـگـ♥ـَـم هـَمـیــن
ِ شـآعـِـرآنــه ایــی نـَـدآرد
مَـن بـه پــآیـــآن ِ دِلـتَـنـگـی♥ مـی انـدیــشـَـم
آن نـَهــآیـَتــی كــه تــو را
بــَرای هَـمـیـشـه خـوآهـَـم دآشــت .♥
جــريان چـيه ؟!
چــرا فـاحـشه هـا خـوشگـل تـرن ؟!
چــرا پســراي خــانـم بـاز جــذاب تــرن ؟!
چــرا آدمـاي الـکـلي و سيـگـاري بـاحـال تـرن ؟!
چـرا با اونايـي کـه بقـيه رو مســخـره مـي کنـن بـيشتـر بـه آدم خــوش مــيگــذره ؟!
چـرا اونـايـي کـه خـيـانـت مـي کنـن، تـهمـت مـيزنن، غـيبـت مـي کنـن، دروغ ميـگن همیشـه دورشـون شـلوغ تره؟!
چرا هـميشه بـدا بـهتـرن ؟!
انــگـار تـو ایـن دور و زمــونــه بــرای خــوب بـودن بــاید بــد بــود....
بهـ سـلامتـــــی خودمون
کهـ دردامونو روی این دیوار مجازی می نویسیم...
بهـ سـلامتــــی کسایی کهـ
خوندهـ نخوندهـ دردامونو لایکـــــــــــ می زنن....
و بهـ سلامتی کسایی کهـ
از دردمون خوششون میاد و
copy-past می کنن . . . ♥
داســـتـاטּ مـَـטּ و تــو از آنــجـا شـــروع شـد
با دکــمـــﮧ ـهــای سـَـرد کـیـبـرد ، دســت هـاے هــم را گـرفـتیـم و گــرمایـش را حـِـس کــردیـم ...!
بـا صــورتـک ـهـا ، هــمـدیگـر را بـوســیـدیـم و طــمـع لــَـب ـهــایـمـاטּ را چـشـیـدیم ...!
آهــنـگـے را هــم زمــاטּ با هــم گــوش کــردیـم و اشــک ریـخـتیـم ...!
شـــب بــخـیر ـهـایـماטּ پشــت خـط ـهـای مـوبایلـماטּ جـا نمـے مـانـد ...!
امــروز داســـتاטּ بــرگشــت ...
آغـــوش ـهـایــمـاטּ واقــعـی ،
بوســــﮧ ـهـایماטּ حــقـیقـی ،
امــا
با ایـטּ تــفـاوت کـــﮧ دیـگر مـــטּ و تـــو نـبـودیم ، هــر کـداممان یــک "او" داشــتیـم ...!
پشــت شـیشــﮧ ی ســرد مانیتـورم ، دلــم لــک زده براے یــک صــورتـک بــوســﮧ ....!
لــک زده بــراے یــک آهنـگ هــمـزماטּ ...
لــک زده براے یــک شــب بـخـیر ...
این روزها دلم که می گیرد
نگرانت می شوم
و می دانم اینهمه ابر را
برای قشنگی گوشه ی آسمان نگذاشته اند…
یك طرف خاطره ها ، یك طرف فاصله ها ،
درهمه حرفها ، حرف اخر زیباست ، آخرین حرف
تو چیست ، تا به ان تكیه كنم ، حرف من
دیدن پرواز تو در فرداهاست
خسته تر از آنی که خیانت کنم
...تنهایم؛
تنها تر از آنی که عاشق شوم
برای من همین خوبه. که با رویات میشینم...
تورو از دور می بوسم...
تورو از دور می بینم...
برایمن همین خوبه بگیرم رد دنیات و...
ببینم هرکجا میرم... ازونجا رد شدم باتو...
بــي تــو ســردم اســت
و چسبيده ام به لحــافي که سالــهاست گــرمم نــمي کنــد..
در پیچ و خم ابرویت
قَهـــــوه خــــانـهـ ـي عــــشـــــقـــ خودنمایی می کرد ...
قـلیان محـبـتـت
خـفه ام کـــرد!
اكنونـ
دوديـ كه مصرف ميـكنم
چـــ فرقيـــ دارد كه سيگار باشد يا قليانــــ؟
مهم اين است كه
ديگر نيستيــــ تا بوســــه بارانت كنم
و اينگونـــهــــ
مجبورمــــ خاطره هـــايت را دودكنـــم....
دوست دارم دستم را بگیری و زیرگوشم زمزمه کنی
که پشت خوابهای نا آرام تو...
چیزی بیش از نگرانی های زنانه نیست...
دستت را بگیرم و زیرگوشت زمزمه کنم
که پشت نگرانی های زنانه ی من...
ڪــــــاݜ נاݜتــــכּـــــت
بــــﮧ ړاحتـــــــے
دوست داشتنت بود....
تورفتي ودوست داشتن هايم
زيرپايت له شد
ومن بي توچه تنهاشدم
وبه دنيا نشان دادم
كه من مجنون ترين ليلاي تاريخم
داشتم عکسای گوشیمو نگاه می کردم ،رسیدم به یه عکس که روش نوشته بود :
... چه آسان می توان از یادها رفت ...
واقعا چه آسان از یادت رفتم.......
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا ایـنـجـا
بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .
ناگهان حادثه ای...
ناگهان وسوسه ای تلخ گذشت...
من تو را کم داشتم
در سکوت شب من ،
آسمان حرفی زد...
و غزل شعری شد...
در سکوت شب من،
موج گیسوی تو آرام نداشت
برق چشمان تو پیغام نداشت...
چه سرابی دارم
که امیدم به نگاهت...
سالها یخ زده است...
گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داری و نمی خواهد
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است ....
نگذار هركسي از راه رسيد با
ساز دلت تمرين نوازندگي كند... !
کار من ، از این یکی بود یکی نبود ها گذشته
گفت : دوستت دارم
هر چه گشتم مثل تو پیدا نشد
من و تو یه عكس دو نفری به این دنیا بدهكاریم...